سجادسجاد، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

داستان یک آغاز

آخرین ویزیت!

سه شنبه 15 بهمن 1392 سلام کوچولوی مامان و بابا امروز برای بار آخر بود که باید میرفتم دکتر. خیلی خوشحال بودم چون قرار بود وقت زایمان تعیین بشه. همراه بابا حمید وارد مطب شدیم. نسبتا شلوغ بود اما برای من اهمیت نداشت. توی فاصله ای که منتظر صدا زدن منشی بودم همه خاطرات بارداری توی ذهنم گذشت. یاد اولین باری که اومدم دکتر افتادم. 4 تیر بود. الان که به ایستگاه آخر بارداری رسیدم فکر میکنم زمان زود سپری شد اما پر بود از فراز و نشیب . پر از حرف. پر از سوال و جواب. پر از آزمایش و سونوگرافی. دوره خاص و شیرینی بود البته در کنار سختیاش. اما این صبر بود که طی کردن این مسیرو هموار کرد. منشی صدا زد: خانوم صلواتی فر و من خوشحال رفتم پیش دکتر. اول ک...
19 بهمن 1392

ویزیت هفته 36

چهارشنبه 9 بهمن 1392 سلام پسرم از تکونایی که میخوری به مامان میفهمونی که حالت خوبه. خدا را شکر. امروز هم وقت دکتر داشتم. ساعت 8 رسیدیم مطب. تقریبا شلوغ بود. حدود 45 دقیقه منتظر شدم. اما برعکس دفعات قبلی از این همه انتظار کلافه نشدم. میدونی چون دیگه روزای آخریه که اینطوری کنار هم هستیم. امیدوارم به لطف خدا به سلامتی و به موقع به دنیا بیای و اونایی که چشم انتظار دیدنت هستن را خوشحال کنی. ان شاءا... داخل مطب شدم فشار و وزنم کنترل شد که نرمال بود. رفتم برای سونو خیلی زود ظاهر شدی. خانوم دکتر گفت که زمان زایمان نزدیکه. هفته آخر بهمن را در نظر گرفت. من خوشحال شدم. البته یه لحظه رفتم تو فکر. که این دوران بارداری هم در عین سختی با شیرینی خاصی...
10 بهمن 1392
1