آخرین ویزیت!
سه شنبه 15 بهمن 1392 سلام کوچولوی مامان و بابا امروز برای بار آخر بود که باید میرفتم دکتر. خیلی خوشحال بودم چون قرار بود وقت زایمان تعیین بشه. همراه بابا حمید وارد مطب شدیم. نسبتا شلوغ بود اما برای من اهمیت نداشت. توی فاصله ای که منتظر صدا زدن منشی بودم همه خاطرات بارداری توی ذهنم گذشت. یاد اولین باری که اومدم دکتر افتادم. 4 تیر بود. الان که به ایستگاه آخر بارداری رسیدم فکر میکنم زمان زود سپری شد اما پر بود از فراز و نشیب . پر از حرف. پر از سوال و جواب. پر از آزمایش و سونوگرافی. دوره خاص و شیرینی بود البته در کنار سختیاش. اما این صبر بود که طی کردن این مسیرو هموار کرد. منشی صدا زد: خانوم صلواتی فر و من خوشحال رفتم پیش دکتر. اول ک...